اين منزل خود داراى مراتب و مقاماتى است:
توبه؛ مهمتر از همهی مراتب، توبه است. معناى توبه كه منزلِ اول سلوك است، رجوع از شيطانها و طاغوتها به سوى اللَّه، رجوع از خوى انسانى به نفس روحانى، رجوع از طبيعت به سوى روحانيت نفس، رجوع از هوا و هوس و نفس امّاره به معنويت و فضائل و تدارك گذشتهها است كه هيچ حقّى از خدا و از خلق بر ذمّه او باقى نماند. و از ميان مردم بيرون رود و احدى از او ناراضى نباشد جز شيطان. به اين ترتيب، حقيقت بنيادين مقام توبه، چيزى جُز «رو گرداندن» و« روكردن» نيست، سالك راه خدا، از موانع وصول به محبوب عبور كرده و رو گردان مىشود و روى توجّه به جانب حضرت حق مىآورد و تمام فكر و نظر خويش را به سوى او معطوف مىدارد.
نقطه آغاز در اين رجوع، تفكّر در تبعات و آثار وحشت انگيز گناهان و به اين وسيله، روشن كردن آتش ندامت در سينه و قلب است.
و همين آتش پشيمانى و در پى آن احساس نقص و كاستى و فرو ريختن است كه برانگيزانندهی سالك براى سلوك و نقطهی عطف حركت سالكانه او به سوى كمال و مايه تحوّل و دردمندى اوست. اين است كه توبه را بدون ترديد، بايد آغاز زندگانى جديد، به شمار آورد.
¯ يقظه؛ معناى يقظه توجّه، آگاهى و بيدارى است و در اين سفر عرفانى، يقظه به معناى توجّه به قدر و منزلت خانه خدا و حريم پاك اوست. توجّه به توفيقى كه پروردگار عالم به بنده خويش عنايت كرده است. توجّه به اين كه در اين مسافرت نبايد كسى يا چيزى او را مشغول كند. آگاهى از اين كه اگر حج مقبولى انجام دهد به هدف و مقصود از خلقت انسان (مقام لقا و عبوديت) خواهد رسيد. توجّه به انجام «بايدها» و «ارزشها»؛ يعنى واجبات، و اجتناب از «نبايدها» و «ضدّ ارزشها»؛ يعنى گناهان، و اين كه خداوند عمل گنهكاران را نمىپذيرد و قبولى تمامى اعمال وابسته به تقوا است؛
«اِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقيِنَ» [1]
«همانا فقط و فقط، خداوند از پروا پيشگان مىپذيرد.»
و نيز توجّه و اهتمام به مستحبّات؛ بويژه خدمت به همنوعان. و خلاصه آگاهى و توجّه به اين كه در اين مسافرت روحانى، همانند هر حال ديگرى، در محضر خداوند، پيغمبر اكرم«صلی الله علیه و آله وسلم» و ائمه طاهرين «سلام الله علیهم»است؛
«قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرىاللهُ عَمَلَکمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»
[2]
«بگو عمل كنيد، خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مىبينند.»
از اينرو، بنياد يقظه، بر محور توجّه و آگاهى است و اين بيدارى حيات آفرين است كه سالك و مسافر كوى دوست را براى مراتب و مقامات پسين آماده مىگرداند.
تخليه؛ پس از مقام توبه و يقظه، بايد در منزل اوّل به مرتبه «تخليه» صعود كند. مقام تخليه آن است كه دل را يكسره از صفات زشت و ناپسند و رذائل اخلاقى، خالى كند و ريشههاى هرز صفات رذيله نظير؛ حسد، بخل، كبر، ريا، تملّق، شقاوت، جاه طلبى و ... را كه مايهی تيره بختى و سيه روزى آدمى است، به آتش اراده و عزم بر تركِ اين رذائل، بسوزاند و زقّوم رذيلتهاى زشت را از سرزمين قلب خود به دستِ همّت بَركَند و آن را عرصهی كشتِ گُلهاى با طراوت فضيلتهاى انسانى گرداند و بدين ترتيب از اين مرتبه، به مقام «تحليه» پا بگذارد.
تحليه؛ بنيادِ مرتبتِ «تحليه»، آراستن دل به خصائص زيبا و فضائل عاليه نظير؛ خير خواهى، سخاوت، گشاده دستى، تواضع، اخلاص، صداقت، رأفت، زهد و آزادگى از همه ی تعلّقات و ... است. سالك راه دوست بايد بكوشد تا خويشتن را به فضائل اخلاقى بيارايد و مهمتر از هر فضيلتى، ملكه خلوص و اخلاص در عمل است و در اين صورت است كه حجّ وى، حجّ ابراهيمى خواهد بود:
«اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ حَنيفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ» [3]
«من روى خويشتن به سوى آن كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم.»
اگر حاجيان و سالكان در اين سفر عرفانى، نيّت خويش را خالص گردانند و هيچ يك از اغراض پست مادّى و دنيوى و حتى اغراض اخروى را در اين عمل شريف دخالت ندهند، بلكه توجّه خود را يكسره به جانب ميزبان و «صاحب البيت» معطوف دارند و جز رضايت او را در نظر نياورند؛
«اِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْاَعْلى» [4]
«مگر جستن خشنودى پروردگار والاى خويش»
آنگاه محصول تلاش خود را در خشنودى دوست، نظاره خواهند كرد؛
«وَ لَسَوفَ يَرْضَى» [5]
«و زود است كه خشنود شود.»
و چرا به اين خشنودى دست نيابند؟ كه رنگ خدا بهترين رنگهاست؛
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» [6]
«رنگ خدا و چه رنگى از رنگ خدا بهتر است؟»
البته اين متاع گرانبها بعد از گذر از ريشه كن نمودن رذيلهی ريا و تظاهر، در مقام تخليه بوسيلهی توجّه به عواقب سوء و نتايج شوم اين رذيله است كه به چنگ حاجيان مىافتد، توجّه به اين نكتهی پر اهميّت كه رنگ ريا و تظاهر، آدمى را تا سر حدّ شرك ساقط مىكند؛
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ» [7]
«همانند آن كسان مباشيد كه سرمست غرور و براى خودنمايى از ديار خويش بيرون آمدند، ديگران را از راه خدا باز داشتند و خدا به هر كارى كه مىكنند، احاطه دارد.»
تجليه؛ سالك، پس از مقام تخليه و تحليه و مداومت و استمرار بر دو عنصر «عدالت» و «اخلاص»، مىبايد به وسيلهی رياضات دينيّه بويژه تداوم در تلاوت قرآن همراه با تفكّر در آن، دعا و تضرّع به درگاه خداوند متعال و توسّل و توجّه به پيشگاه اهل بيت «سلام الله علیهم»بالأخص مصداق حاضر ولايت محمّديه، محوريّت عالم امكان، ولىّ اللَّه الاعظم به مقام «تجليه» صعود كند.
و حقيقت اين مقام بالاتر از آن است كه در تصوّر هر كس آيد و اين مرتبتى است كه نصيب اولياى الهى مىشود. در اين مقام، قلب سالك به نور خدا منوّر مىشود؛
«وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشى بِهِ فِى النَّاسِ» [8]
«و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود.»
تا در اين سفر مبارك در سايهبان الطاف حق بتواند به مقام عبوديت نائل گردد و بدين ترتيب ارزشها را از ضدّ ارزشها و ارزشمندان را از دون قيمتان و پاكان را از ناپاكان و خواستهاى تعالى بخش خدا را از خواهشهاى ذلّت آفرين نفس و هوا و هوس، تميز دهد؛
«اِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» [9]
«اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيلهاى براى جدايى حق از باطل قرار مىدهد.»
تجلّى انوار الهى با قلب سالك، نه آن مىكند كه در گفت و شنود آوريم، تنها بايد به آن مرتبت رسيد تا طعم شيرين و روح افزاى آن را چشيد.
مجموع اين مقامات پنج گانهی منزل اوّل، در كلام بلند و ارجمند امام صادق«سلام الله علیه» جلوهگر و نمايان است:
«اِذا أَرَدْتََّ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ ِللَّهِ جل جلاله مِنْ قَبْلِ عَزْمِكَ مِنْ كُلِّ شاغِلٍ وَ حَجْبِ كُلِّ حاجِبٍ وَ فَوِّضْ اُمُورَكَ كُلَّها اِلى خالِقِكَ وَ تَوَكَّلْ عَلَيْهِ فى جَميعِ ما يَظْهَرُ مِنْ حَرَكاتِكَ وَ سَكَناتِكَ، وَ سَلِّمْ لِقَضائِهِ وَ حُكْمِهِ وَ قَدَرِهِ وَ دَعِ الدُّنْيا وَ الراحَةَ وَ الْخَلْقَ وَ أخرج مِنْ حُقُوقٍ تَلْزِمُكَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقينَ وَ لاتَعْتَمِدْ عَلى زادِكَ وَ راحَتِكَ وَ اَصْحابِكَ وَ قُوَّتِكَ وَ شَبابِكَ وَ مالِكَ، فَاِنَّ مَنِ ادَّعى رِضَا اللَّهِ وَ اعْتَمَدَ عَلى شَىْءٍ صَيَّرَهُ عَلَيْهِ عَدُوّاً وَ وَبالاً لِيَعْلَمَ اَنَّهُ لَيْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَ لا حيلَةٌ وَ لا لِأَحَدٍ اِلّا بِعِصْمَةِ اللَّهِ تَعالى وَ تَوفيقِهِ، وَ اسْتَعِدَّ اسْتِعْدادَ مَنْ لايَرجُو الرُّجُوعَ وَ اَحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَ راعِ اَوقاتِ فَرائِضِ اللَّهِ وَ سُنَنِ نَبِيِّهِ صلى الله وعليه وآله وسلم وَ ما يَجِبُ عَلَيْكَ مِنَ الأَْدَبِ وَ الْاِحْتِمـالِ وَ الصّـَبْرِ وَ الشُّكـْرِ وَ الشَّـفَقَةِ وَ السَّخاءِ وَ ايثارِ الزَّادِ عَلى دَوامِ الأَْوقاتِ» [10]
«هر گاه خواستى حجّ به جاى آورى، پس قلب خود را پيش از آغاز عمل از هر گونه مشغول كننده و مانع و حاجب، براى خداى متعال بر كنار كن و جريان امور خويش را به خداوند واگذار و در تمام حركات و سكنات خود، خالق خويش را وكيل قرار ده و در برابر فرمان و حكم و تقدير او، مطيع و تسليم باش و دنيا و آسودگى و مردمان را رها كن و خود را از حقوق مردم خارج كن( تا مردم از تو طلبكار و ناراضى نباشند) و (در اين راه) به زاد و توشه و ياران و توانايى و جوانى و ثروت خود اعتماد مكن؛ زيرا آن كس كه دعوى مقام رضا و تسليم الهى كند و با اين حال به چيز ديگرى اعتماد كند، خداوند همان چيز را دشمن و موجب ضرر و وبال او مىگرداند، تا او بفهمد و بداند كه نه او و نه هيچ كس را قدرت و تدبيرى نيست مگر به عصمت و توفيق اعطا شده از جانب خداوند. و (در اين سفر) به اندازهاى خود را آماده و مستعدّ كن كه گويا اميد مراجعت براى تو نيست و در مصاحبت و رفاقت و همراهى با ديگران، خوشرفتار و نيكو كردار باش و پيوستهی اوقات، واجبات الهی و سنن رسول محمدى«صلی الله
علیه و آله و سلم» را و آنچه بر تو واجب است از آداب عرفى و تحمّل و بردبارى در برابر ناراحتيها و ابتلائات و شكر نعمتهاى خداوندى و گشاده دستى و بخشش، مراعات نما.»
از امام صادق«سلام الله علیه» در ادامهی اين روايت، بيانات گهربارى نقل شده است كه در منازل بعدى از آن سود خواهيم جُست.
پی نوشت
ها:
[1].
مائده/27
[2]. توبه/105
[3].
انعام/79
[4]. لیل/20
[5].
لیل/21
[6]. بقره/138
[7]. انفال/47
[8]. انعام/122
[9].
انفال/29
[10].
مصباح الشريعه، باب22